دیوان شمس/سپیده دم بدمید و سپیده میساید
سپیده دم بدمید و سپیده میساید | که ویس روز رخ خویش را بیاراید | |||||
غلام روز دلم کو به جای صد سالست | سپیده چهره دل را به کار میناید | |||||
سپیدی رخ این دل سپیدها بخشد | که طاس چرخ حواشیش را نپیماید | |||||
سپیده را چو فروشست شب به آب سیاه | رخ عجوزه دنیا ببین چه را شاید | |||||
بده عجوزه زراق را هزار طلاق | دم عجوزه جوانیت را بفرساید | |||||
بران تو دیو ز خود پیش از آنک دیو شوی | وگر نه من خمشم عن قریب بنماید |