دیوان شمس/سیر گشتم ز نازهای خسان
سیر گشتم ز نازهای خسان | کم زنم من چو روغن به لسان | |||||
بعد از این شهد را نهان دارم | تا نیفتند اندر او مگسان | |||||
خویش را بعد از این چنان دزدم | که نیابند مر مرا عسسان | |||||
هر زمان جانب دگر تازم | بیرفیقان و صاحبان و کسان | |||||
ای خدا در تو چون گریختهام | این چنین قوم را به من مرسان |