دیوان شمس/شیرمردا تو چه ترسی ز سگ لاغرشان
شیرمردا، تو چه ترسی ز سگِ لاغرشان؟ | برکش آن تیغ چو پولاد و بزن بر سرِشان! | |||||
چون ملک ساخته خود را به پر و بالِ دروغ | همه دیوَند که ابلیس بُوَد مِهترِشان | |||||
همه قلباند و سیه، چون بزنی بر سرِ سنگ | هین، چرا غرّه شُدَهستی تو به سیم و زرِشان؟ |