دیوان شمس/صد بار بگفتمت نگهدار
صد بار بگفتمت نگهدار | در خشم و ستیزه پا میفشار | |||||
بر چنگ وفا و مهربانی | گر زخمه زنی بزن به هنجار | |||||
دانی تو یقین و چون ندانی | کز زخمه سخت بسکلد یار | |||||
میبخش و مخسب کاین نه نیکوست | ما خفته خراب و فتنه بیدار | |||||
میگویم و میکنم نصیحت | من خشک دماغ و گفت و تکرار | |||||
میخندد بر نصیحت من | آن چشم خمار یار خمار | |||||
میگوید چشم او به تسخر | خوش میگویی بگو دگربار | |||||
از تو بترم اگر ننوشم | پوشیده نصیحت تو طرار | |||||
استیزه گرست و لاابالیست | کی عشوه خورد حریف خون خوار | |||||
خامش کن و از دیش مترسان | کز باغ خداست این سمن زار | |||||
خاموش که بیبهار سبزست | بیسبلت مهر جان و آذار |