دیوان شمس/طبیب درد بیدرمان کدامست
طبیب درد بیدرمان کدامست | رفیق راه بیپایان کدامست | |||||
اگر عقلست پس دیوانگی چیست | وگر جانست پس جانان کدامست | |||||
چراغ عالم افروز مخلد | که نی کفرست و نی ایمان کدامست | |||||
پر از درست بحر لایزالی | درونش گوهر انسان کدامست | |||||
غلامانه است اشیاء را قباها | میان بندگان سلطان کدامست | |||||
یکی جزو جهان خود بیمرض نیست | طبیب عشق را دکان کدامست | |||||
خرد عاجز شد اندر فکر عاجز | که سرکش کیست سرگردان کدامست | |||||
بت موزون به بتخانه بسی جست | که موزونات را میزان کدامست | |||||
چه قبله کردهای این گفت و گو را | طلب کن درس خاموشان کدامست |