دیوان شمس/عاشق دلبر مرا شرم و حیا چرا بود
عاشق دلبر مرا شرم و حیا چرا بود | چونک جمال این بود رسم وفا چرا بود | |||||
این همه لطف و سرکشی قسمت خلق چون شود | این همه حسن و دلبری بر بت ما چرا بود | |||||
درد فراق من کشم ناله به نای چون رسد | آتش عشق من برم چنگ دوتا چرا بود | |||||
لذت بیکرانه ایست عشق شدست نام او | قاعده خود شکایتست ور نه جفا چرا بود | |||||
از سر ناز و غنج خود روی چنان ترش کند | آن ترشی روی او روح فزا چرا بود | |||||
آن ترشی روی او ابرصفت همیشود | ور نه حیات و خرمی باغ و گیا چرا بود |