دیوان شمس/عالم گرفت نورم بنگر به چشمهایم
عالم گرفت نورم بنگر به چشمهایم | نامم بها نهادند گر چه که بیبهایم | |||||
زان لقمه کس نخوردهست یک ذره زان نبردهست | بنگر به عزت من کان را همیبخایم | |||||
گر چرخ و عرش و کرسی از خلق سخت دور است | بیدار و خفته هر دم مستانه می برآیم | |||||
آن جا جهان نور است هم حور و هم قصور است | شادی و بزم و سور است با خود از آن نیایم | |||||
جبریل پرده دار است مردان درون پرده | در حلقه شان نگینم در حلقه چون درآیم | |||||
عیسی حریف موسی یونس حریف یوسف | احمد نشسته تنها یعنی که من جدایم | |||||
عشق است بحر معنی هر یک چو ماهی در بحر | احمد گهر به دریا اینک همینمایم |