دیوان شمس/عشق را جان بیقرار بود
عشق را جان بیقرار بود | یاد جان پیش عشق عار بود | |||||
سر و جان پیش او حقیر بود | هر که را در سر این خمار بود | |||||
همه بر قلب میزند عاشق | اندر آن صف که کارزار بود | |||||
نکند جانب گریز نظر | گر چه شمشیر صد هزار بود | |||||
عشق خود مرغزار شیرانست | کی سگی شیر مرغزار بود | |||||
عشق جانها در آستین دارد | در ره عشق جان نثار بود | |||||
نام و ناموس و شرم و اندیشه | پیش جاروبشان غبار بود | |||||
همه کس را شکار کرد بلا | عاشقان را بلا شکار بود | |||||
مر بلا را چنان به جان بخرند | کان بلا نیز شرمسار بود | |||||
جان عشق است شه صلاح الدین | کو ز اسرار کردگار بود |