دیوان شمس/عقل آمد عاشقا خود را بپوش
عقل آمد عاشقا خود را بپوش | وای ما ای وای ما از عقل و هوش | |||||
یا برو از جمع ما ای چشم و عقل | یا شوم از ننگ تو بیچشم و گوش | |||||
تو چو آبی ز آتش ما دور شو | یا درآ در دیگ ما با ما بجوش | |||||
گر نمیخواهی که خردت بشکند | مرده شو با موج و با دریا مکوش | |||||
گر بگویی عاشقم هست امتحان | سر مپیچ و رطل مردان را بنوش | |||||
میخروشم لیکن از مستی عشق | همچو چنگم بیخبر من از خروش | |||||
شمس تبریزی مرا کردی خراب | هم تو ساقی هم تو می هم می فروش |