دیوان شمس/عقل آمد عاشقا خود را بپوش

دیوان شمس (غزلیات) از مولوی
(عقل آمد عاشقا خود را بپوش)
  عقل آمد عاشقا خود را بپوش وای ما ای وای ما از عقل و هوش  
  یا برو از جمع ما ای چشم و عقل یا شوم از ننگ تو بی‌چشم و گوش  
  تو چو آبی ز آتش ما دور شو یا درآ در دیگ ما با ما بجوش  
  گر نمی‌خواهی که خردت بشکند مرده شو با موج و با دریا مکوش  
  گر بگویی عاشقم هست امتحان سر مپیچ و رطل مردان را بنوش  
  می‌خروشم لیکن از مستی عشق همچو چنگم بی‌خبر من از خروش  
  شمس تبریزی مرا کردی خراب هم تو ساقی هم تو می هم می فروش