| | | | | | |
|
عقل بند ره روان و عاشقانست ای پسر |
|
بند بشکن ره عیان اندر عیانست ای پسر |
|
|
عقل بند و دل فریب و تن غرور و جان حجاب |
|
راه از این جمله گرانیها نهانست ای پسر |
|
|
چون ز عقل و جان و دل برخاستی بیرون شدی |
|
این یقین و این عیان هم در گمانست ای پسر |
|
|
مرد کو از خود نرفتست او نه مردست ای پسر |
|
عشق کان از جان نباشد آفسانست ای پسر |
|
|
سینه خود را هدف کن پیش تیر حکم او |
|
هین که تیر حکم او اندر کمانست ای پسر |
|
|
سینهای کز زخم تیر جذبه او خسته شد |
|
بر جبین و چهره او صد نشانست ای پسر |
|
|
گر روی بر آسمان هفتمین ادریس وار |
|
عشق جانان سخت نیکونردبانست ای پسر |
|
|
هر طرف که کاروانی نازنازان میرود |
|
عشق را بنگر که قبله کاروانست ای پسر |
|
|
سایه افکندست عشقش همچو دامی بر زمین |
|
عشق چون صیاد او بر آسمانست ای پسر |
|
|
عشق را از من مپرس از کس مپرس از عشق پرس |
|
عشق در گفتن چو ابر درفشانست ای پسر |
|
|
ترجمانی من و صد چون منش محتاج نیست |
|
در حقایق عشق خود را ترجمانست ای پسر |
|
|
عشق کار خفتگان و نازکان نرم نیست |
|
عشق کار پردلان و پهلوانست ای پسر |
|
|
هر کی او مر عاشقان و صادقان را بنده شد |
|
خسرو و شاهنشه و صاحب قرانست ای پسر |
|
|
این جهان پرفسون از عشق تا نفریبدت |
|
کاین جهان بیوفا از تو جهانست ای پسر |
|
|
بیتهای این غزل گر شد دراز از وصلها |
|
پرده دیگر شد ولی معنی همانست ای پسر |
|
|
هین دهان بربند و خامش کن از این پس چون صدف |
|
کاین زیانت در حقیقت خصم جانست ای پسر |
|