| | | | | | |
|
علتی باشد که آن اندر بهاران بد شود |
|
گر زمستان بد بود اندر بهاران صد شود |
|
|
بر بهار جان فزا زنهار تو جرمی منه |
|
علت ناصور تو گر زانک گرگ و دد شود |
|
|
هر درخت و باغ را داده بهاران بخششی |
|
هر درخت تلخ و شیرین آنچ میارزد شود |
|
|
ای برادر از رهی این یک سخن را گوش دار |
|
هر نباتی این نیرزد آنک چون سر زد شود |
|
|
از هزاران آب شهوت ناگهان آبی بود |
|
کز خمیرش صورت حسن و جمال و خد شود |
|
|
وانگه آن حسن و جمالان خرج گردد صد هزار |
|
تا یکی را خود از آنها دولتی باشد شود |
|
|
نیکبختان در جهان بسیار آیند و روند |
|
لیک بر درگاه شمس الدین نباید رد شود |
|
|
هر که او یک سجده کردش گر چه کردش از نفاق |
|
در دو عالم عاقبت او خاصه ایزد شود |
|
|
از جفاها یاد ماور ای حریف باوفا |
|
زانک یاد آن جفاها در ره تو سد شود |
|