| | | | | | |
|
عید بگذشت و همه خلق سوی کار شدند |
|
زیرکان از پی سرمایه به بازار شدند |
|
|
عاشقان را چو همه پیشه و بازار تویی |
|
عاشقان از جز بازار تو بیزار شدند |
|
|
سفها سوی مجالس گرو فرج و گلو |
|
فقها سوی مدارس پی تکرار شدند |
|
|
همه از سلسله عشق تو دیوانه شدند |
|
همه از نرگس مخمور تو خمار شدند |
|
|
دست و پاشان تو شکستی چو نه پا ماند و نه دست |
|
پر گشادند و همه جعفر طیار شدند |
|
|
صدقات شه ما حصه درویشانست |
|
عاشقان حصه بر آن رخ و رخسار شدند |
|
|
ما چو خورشیدپرستان همه صحرا کوبیم |
|
سایه جویان چو زنان در پس دیوار شدند |
|
|
تو که در سایه مخلوقی و او دیواریست |
|
ور نه ز آسیب اجل چون همه مردار شدند |
|
|
جان چه کار آید اگر پیش تو قربان نشود |
|
جان کنون شد که چو منصور سوی دار شدند |
|
|
همه سوگند بخورده که دگر دم نزنند |
|
مست گشتند صبوحی سوی گفتار شدند |
|