دیوان شمس/غلامم خواجه را آزاد کردم
غلامم خواجه را آزاد کردم | منم کاستاد را استاد کردم | |||||
منم آن جان که دی زادم ز عالم | جهان کهنه را بنیاد کردم | |||||
منم مومی که دعوی من این است | که من پولاد را پولاد کردم | |||||
بسی بیدیده را سرمه کشیدم | بسی بیعقل را استاد کردم | |||||
منم ابر سیه اندر شب غم | که روز عید را دلشاد کردم | |||||
عجب خاکم که من از آتش عشق | دماغ چرخ را پرباد کردم | |||||
ز شادی دوش آن سلطان نخفتهست | که من بنده مر او را یاد کردم | |||||
ملامت نیست چون مستم تو کردی | اگر من فاشم و بیداد کردم | |||||
خمش کن کینه زنگار گیرد | چو بر وی دم زدم فریاد کردم |