| | | | | | |
|
غیر عشقت راه بین جستیم نیست |
|
جز نشانت همنشین جستیم نیست |
|
|
آن چنان جستن که میخواهی بگو |
|
کان چنان را این چنین جستیم نیست |
|
|
بعد از این بر آسمان جوییم یار |
|
زانک یاری در زمین جستیم نیست |
|
|
چون خیال ماه تو ای بیخیال |
|
تا به چرخ هفتمین جستیم نیست |
|
|
بهتر آن باشد که محو این شویم |
|
کز دو عالم به از این جستیم نیست |
|
|
صافهای جمله عالم خورده گیر |
|
همچو درد درد دین جستیم نیست |
|
|
خاتم ملک سلیمان جستنیست |
|
حلقهها هست و نگین جستیم نیست |
|
|
صورتی کاندر نگین او بدست |
|
در بتان روم و چین جستیم نیست |
|
|
آن چنان صورت که شرحش میکنم |
|
جز که صورت آفرین جستیم نیست |
|
|
اندر آن صورت یقین حاصل شود |
|
کز ورای آن یقین جستیم نیست |
|
|
جای آن هست ار گمان بد بریم |
|
ز آنک بیمکری امین جستیم نیست |
|
|
پشت ما از ظن بد شد چون کمان |
|
زانک راهی بیکمین جستیم نیست |
|
|
زین بیان نوری که پیدا میشود |
|
در بیان و در مبین جستیم نیست |
|