دیوان شمس/فقر را در خواب دیدم دوش من
فقر را در خواب دیدم دوش من | گشتم از خوبی او بیهوش من | |||||
از جمال و از کمال لطف فقر | تا سحرگه بودهام مدهوش من | |||||
فقر را دیدم مثال کان لعل | تا ز رنگش گشتم اطلس پوش من | |||||
بس شنیدم های و هوی عاشقان | بس شنیدم بانگ نوشانوش من | |||||
حلقهای دیدم همه سرمست فقر | حلقه او دیدم اندر گوش من | |||||
بس بدیدم نقشها در نور فقر | بس بدیدم نقش جان در روش من | |||||
از میان جان ما صد جوش خاست | چون بدیدم بحر را در جوش من | |||||
صد هزاران نعره میزد آسمان | ای غلام همچنان چاووش من |