دیوان شمس/ماییم قدیم عشق باره
ماییم قدیم عشق باره | باقی دگران همه نظاره | |||||
نظارگیان ملول گشتند | ماند این دم گرم شعله خواره | |||||
چون چرخ حریف آفتابیم | پنهان نشویم چون ستاره | |||||
انگشت نما و شهره گشتیم | چون اشتر بر سر مناره | |||||
از ما بنماند جز خیالی | و آن نیز برفت پاره پاره | |||||
مردان طریق چاره جستند | با هستی خود نبود چاره | |||||
در آتش عشق صف کشیدند | چون آهن و مس و سنگ خاره | |||||
مردانه تمام غرق گشتند | اندر دریای بیکناره |