دیوان شمس/ماییم و دو چشم و جان خیره
ماییم و دو چشم و جان خیره | بنگر تو به عاشقان خیره | |||||
تو چون مه و ما به گرد رویت | سرگشته چو آسمان خیره | |||||
عقل است شبان به گرد احوال | فریاد از این شبان خیره | |||||
در دیده هزار شمع رخشان | وین دیده چو شمعدان خیره | |||||
از شرق به غرب موج نور است | سر میکند از نهان خیره | |||||
بیرون ز جهان مرده شاهی است | وز عشق یکی جهان خیره | |||||
گویی که مرا از او نشان ده | خیره چه دهد نشان خیره | |||||
از چشم سیه سپید پرخون | کز چشم بود زبان خیره | |||||
در روی صلاح دین تو بنگر | تا دریابی بیان خیره |