دیوان شمس/مرا همچون پدر بنگر نه همچون شوهر مادر
مرا همچون پدر بنگر نه همچون شوهر مادر | پدر را نیک واقف دان از آن کژبازی مضمر | |||||
تو گردی راست اولیتر از آنک کژ نهی او را | وگر تو کژ نهی او را به استیزت کند کژتر | |||||
ز بابا بشنو و برجه که سلطانیت میخواند | که خاک اوت کیخسرو بمیرد پیش او سنجر | |||||
چو ان الله یدعو را شنیدی کژ مکن رو را | زهی راعی زهی داعی زهی راه و زهی رهبر | |||||
پراکنده شدی ای جان به هر درد و به هر درمان | ز عشقش جوی جمعیت در آن جامع بنه منبر | |||||
چو کر و فر او دیدی تویی کرار و شیر حق | چو بال و پر او دیدی تویی طیار چون جعفر |