| | | | | | |
|
مرغی که ناگهانی در دام ما درآمد |
|
بشکست دامها را بر لامکان برآمد |
|
|
از باده گزافی شد صاف صاف صافی |
|
وز درد هر دو عالم جوشید و بر سر آمد |
|
|
جان را چو شست از گل معراج برشد آن دل |
|
آن جا چو کرد منزل آن جاش خوشتر آمد |
|
|
در عالم طراوت او یافت بس حلاوت |
|
وز وصف لاله رویان رویش مزعفر آمد |
|
|
زان ماه هر که ماند وین نقش را نخواند |
|
در نقش دین بماند والله که کافر آمد |
|
|
ز اوصاف خود گذشتم وز خود برهنه گشتم |
|
زیرا برهنگان را خورشید زیور آمد |
|
|
الله اکبر تو خوش نیست با سر تو |
|
این سر چو گشت قربان الله اکبر آمد |
|
|
هر جان باملالت دورست از این جلالت |
|
چون عشق با ملولی کشتی و لنگر آمد |
|
|
ای شمس حق تبریز دل پیش آفتابت |
|
در کم زنی مطلق از ذره کمتر آمد |
|