دیوان شمس/مست رسید آن بت بیباک من
مست رسید آن بت بیباک من | دردکش و دلخوش و چالاک من | |||||
گفت به من بنگر و دلشاد شو | هیچ به خود منگر غمناک من | |||||
ز آب و گل این دیده تو پرگل است | پاک کنش در نظر پاک من | |||||
دست بزد خرقه من چاک کرد | گفت مزن بخیه بر این چاک من | |||||
روی چو بر خاک نهادم بگفت | پاک مکن روی خود از خاک من | |||||
ای منت آورده منت میبرم | ز آنک منم شیر و تو شیشاک من | |||||
نفت زدم در تو و میسوز خوش | لیک سیه مینکند زاک من |