| | | | | | |
|
مطرب و نوحه گر عاشق و شوریده خوش است |
|
نبود بسته بود رسته و روییده خوش است |
|
|
تف و بوی جگر سوخته و جوشش خون |
|
گرد زیر و بم مطرب به چه پیچیده خوش است |
|
|
ز ابر پرآب دو چشمش ز تصاریف فراق |
|
بر شکوفه رخ پژمرده بباریده خوش است |
|
|
بنگر جان و جهان ور نتوانی دیدن |
|
این جهان در هوسش درهم و شوریده خوش است |
|
|
پیش دلبر بنهادن سر سرمست سزا است |
|
سر او را کف معشوق بمالیده خوش است |
|
|
دیدن روی دلارام عیان سلطانی است |
|
هم خیال صنم نادره در دیده خوش است |
|
|
این سعادت ندهد دست همیشه اما |
|
دیدن آن مه جان ناگه و دزدیده خوش است |
|
|
عشق اگر رخت تو را برد به غارت خوش باش |
|
پیش آن یوسف زیبا کف ببریده خوش است |
|
|
بس کن ار چه که اراجیف بشیر وصل است |
|
وصل همچون شکر ناگه بشنیده خوش است |
|