| | | | | | |
|
مطرب چو زخمهها را بر تار میکشانی |
|
این کاهلان ره را در کار میکشانی |
|
|
ای عشق چون درآیی در عالم جدایی |
|
این بازماندگان را تا یار میکشانی |
|
|
کوری رهزنان را ایمن کنی جهان را |
|
دزدان شهر دل را بر دار میکشانی |
|
|
مکار را ببینی کورش کنی به مکری |
|
چون یار را ببینی در غار میکشانی |
|
|
بر تازیان چابک بندی تو زین زرین |
|
پالانیان بد را در بار میکشانی |
|
|
سوداییان ما را هر لحظه مینوازی |
|
بازاریان ما را بس زار میکشانی |
|
|
عشاق خارکش را گلزار مینمایی |
|
خودکام گل طرب را در خار میکشانی |
|
|
آن کو در آتش آید راهش دهی به آبی |
|
و آن کو دود به آبی در نار میکشانی |
|
|
موسی خاک رو را ره میدهی به عزت |
|
فرعون بوش جو را در عار میکشانی |
|
|
این نعل بازگونه بیچون و بیچگونه |
|
موسی عصاطلب را در مار میکشانی |
|