دیوان شمس/من از سخنان مهرانگیز
من از سخنان مهرانگیز | دل پر دارم ز خواب برخیز | |||||
ای آنک رخ تو همچو آتش | یک لحظه ز آتشم مپرهیز | |||||
شیرم ز تو جوش کرد و خون شد | ای شیر به خون من درآمیز | |||||
با یارک خود بساز پنهان | مستیز به جان تو که مستیز | |||||
تسلیم قضا شدم ازیرا | مانند قضا تو تندی و تیز | |||||
بنگر که چه خون دل گرفتست | بر گرد قبام چون فراویز | |||||
در خشم مکن تو چشم خود را | وان فتنه خفته را مینگیز | |||||
خود خفته نماید و نخفتست | آن نرگس پرخمار خون ریز |