دیوان شمس/من به سوی باغ و گلشن می روم
من به سوی باغ و گلشن می روم | تو نمیآیی میا من می روم | |||||
روز تاریک است بیرویش مرا | من برای شمع روشن می روم | |||||
جان مرا هشتهست و پیشین می رود | جان همیگوید که بیتن می روم | |||||
بوی سیب آمد مرا از باغ جان | مست گشتم سیب خوردن می روم | |||||
عیش باقی شد مرا آن جا که من | از برای عیش کردن می روم | |||||
من به هر بادی نگردم زانک من | در رهش چون کوه آهن می روم | |||||
من گریبان را دریدم از فراق | در پی او همچو دامن می روم | |||||
آتشم گر چه به صورت روغنم | و اندر آتش همچو روغن می روم | |||||
همچو کوهی می نمایم لیک من | ذره ذره سوی روزن می روم |