دیوان شمس/من جز احد صمد نخواهم
من جز احد صمد نخواهم | من جز ملک ابد نخواهم | |||||
جز رحمت او نبایدم نقل | جز باده که او دهد نخواهم | |||||
اندیشه عیش بیحضورش | ترسم که بدو رسد نخواهم | |||||
بیاو ز برای عشرت من | خورشید سبو کشد نخواهم | |||||
من مایه بادهام چو انگور | جز ضربت و جز لگد نخواهم | |||||
از لذت زخمهاش جانم | یک ساعت اگر رهد نخواهم | |||||
وقت است که جان شویم خالص | کاین زحمت کالبد نخواهم | |||||
احمد گوید برای روپوش | از احمد جز احد نخواهم | |||||
مجموع همه است شمس تبریز | حق است که من عدد نخواهم |