| | | | | | |
|
من ز وصلت چون به هجران می روم |
|
در بیابان مغیلان می روم |
|
|
من به خود کی رفتمی او می کشد |
|
تا نپنداری که خواهان می روم |
|
|
چشم نرگس خیره در من ماندهست |
|
کز میان باغ و بستان می روم |
|
|
عقل هم انگشت خود را می گزد |
|
زانک جان این جاست و بیجان می روم |
|
|
دست ناپیدا گریبان می کشد |
|
من پی دست و گریبان می روم |
|
|
این چنین پیدا و پنهان دست کیست |
|
تا که من پیدا و پنهان می روم |
|
|
این همان دست است کاول او مرا |
|
جمع کرد و من پریشان می روم |
|
|
در تماشای چنین دست عجب |
|
من شدم از دست و حیران می روم |
|
|
من چو از دریای عمان قطرهام |
|
قطره قطره سوی عمان می روم |
|
|
من چو از کان معانی یک جوم |
|
همچنین جو جو بدان کان می روم |
|
|
من چو از خورشید کیوان ذرهام |
|
ذره ذره سوی کیوان می روم |
|
|
این سخن پایان ندارد لیک من |
|
آمدم زان سر به پایان می روم |
|