| | | | | | |
|
مهمان شاهم هر شبی بر خوان احسان و وفا |
|
مهمان صاحب دولتم که دولتش پاینده با |
|
|
بر خوان شیران یک شبی بوزینهای همراه شد |
|
استیزه رو گر نیستی او از کجا شیر از کجا |
|
|
بنگر که از شمشیر شه در قهرمان خون میچکد |
|
آخر چه گستاخی است این والله خطا والله خطا |
|
|
گر طفل شیری پنجه زد بر روی مادر ناگهان |
|
تو دشمن خود نیستی بر وی منه تو پنجه را |
|
|
آن کو ز شیران شیر خورد او شیر باشد نیست مرد |
|
بسیار نقش آدمی دیدم که بود آن اژدها |
|
|
نوح ار چه مردم وار بد طوفان مردم خوار بد |
|
گر هست آتش ذرهای آن ذره دارد شعلهها |
|
|
شمشیرم و خون ریز من هم نرمم و هم تیز من |
|
همچون جهان فانیم ظاهر خوش و باطن بلا |
|