دیوان شمس/می رسد بوی جگر از دو لبم
می رسد بوی جگر از دو لبم | می برآید دودها از یاربم | |||||
می بنالد آسمان از آه من | جان سپردن هر دمی شد مذهبم | |||||
اندکی دانستیی از حال من | گر خبر بودی شبت را از شبم | |||||
مکتب تعلیم عشاق آتش است | من شب و روز اندرون مکتبم | |||||
روی خود بر روی زرد من بنه | دست نه بر سینهام کاندر تبم | |||||
گفتمش گویم به گوشت یک سخن | گفت ترسم تا نسوزد غبغبم | |||||
گفتمش دور از جمالت چشم بد | چشم من نزدیک اگر چه معجبم |