دیوان شمس/ندا رسید به عاشق ز عالم رازش
ندا رسید به عاشق ز عالم رازش | که عشق هست براق خدای میتازش | |||||
تبارک الله در خاکیان چه باد افتاد | چو آب لطف بجوشید ز آتش نازش | |||||
گرفت شکل کبوتر ز ماه تا ماهی | ز عشق آنک درآید به چنگل بازش | |||||
گرفت چهره عشاق رنگ و سکه زر | ز عشق زرگر ما و ز لذت گازش | |||||
در آن هوا که هوا و هوس از او خیزد | چه دید مرغ دل از ما ز چیست پروازش | |||||
گهی که مرغ دل ما بماند از پرواز | که بست شهپر او را کی برد انگازش | |||||
مگو که غیرت هر لحظه دست میخاید | که شرم دار ز یار و ز عشق طنازش | |||||
ز غیرتش گله کردم به خنده گفت مرا | که هر چه بند کند او تو را براندازش |