دیوان شمس/نشاید از تو چندین جور کردن
نشاید از تو چندین جور کردن | نشاید خون مظلومان به گردن | |||||
مرا بهر تو باید زندگانی | وگر نی سهل دارم جان سپردن | |||||
از آن روزی که نام تو شنیدم | شدم عاجز من از شبها شمردن | |||||
روا باشد که از چون تو کریمی | نصیب من بود افسوس خوردن | |||||
خداوندا از آن خوشتر چه باشد | بدیدن روی تو پیش تو مردن | |||||
مثال شمع شد خونم در آتش | ز دل جوشیدن و بر رخ فسردن | |||||
در این زندان مرا کند است دندان | از این صبر و از این دندان فشردن | |||||
از این خانه شدم من سیر وقت است | به بام آسمانها رخت بردن |