| | | | | | |
|
نوبت وصل و لقاست نوبت حشر و بقاست |
|
نوبت لطف و عطاست بحر صفا در صفاست |
|
|
درج عطا شد پدید غره دریا رسید |
|
صبح سعادت دمید صبح چه نور خداست |
|
|
صورت و تصویر کیست این شه و این میر کیست |
|
این خرد پیر کیست این همه روپوشهاست |
|
|
چاره روپوشها هست چنین جوشها |
|
چشمه این نوشها در سر و چشم شماست |
|
|
در سر خود پیچ لیک هست شما را دو سر |
|
این سر خاک از زمین وان سر پاک از سماست |
|
|
ای بس سرهای پاک ریخته در پای خاک |
|
تا تو بدانی که سر زان سر دیگر به پاست |
|
|
آن سر اصلی نهان وان سر فرعی عیان |
|
دانک پس این جهان عالم بیمنتهاست |
|
|
مشک ببند ای سقا مینبرد خنب ما |
|
کوزه ادراکها تنگ از این تنگناست |
|
|
از سوی تبریز تافت شمس حق و گفتمش |
|
نور تو هم متصل با همه و هم جداست |
|