دیوان شمس/نگارا، چرا قول دشمن شنیدی؟!
نگارا، چرا قول دشمن شنیدی؟! | چرا بهر دشمن ز چاکر بریدی؟! | |||||
چه سوگند خوردی؟! چه دل سخت کردی | که گویی که هرگز مرا خود ندیدی | |||||
مها، بار دیگر نظر کن به چاکر | چنین دان، کاسیری ز کافر خریدی | |||||
تو آب حیاتی، چو رویت بدیدم | چو می در تن بنده هرسو دویدی | |||||
تو باز سپیدی، که بر من نشستی | ربودی دلم را، هوا بر پریدی | |||||
دلم رو به دیوار کردست ازان دم | که در خانه رفتی و رو درکشیدی | |||||
اگر جان بخواندم ترا راست گفتم | که جان ناپدیدست، و تو ناپدیدی | |||||
به فریاد من رس، که این وقت رحمست | که صد جا به فریاد جانم رسیدی |