دیوان شمس/نگاری را که میجویم به جانش
نگاری را که میجویم به جانش | نمیبینم میان حاضرانش | |||||
کجا رفت او میان حاضران نیست | در این مجلس نمیبینم نشانش | |||||
نظر میافکنم هر سو و هر جا | نمیبینم اثر از گلستانش | |||||
مسلمانان کجا شد نامداری | که میدیدم چو شمع اندر میانش | |||||
بگو نامش که هر کی نام او گفت | به گور اندر نپوسد استخوانش | |||||
خنک آن را که دست او ببوسید | به وقت مرگ شیرین شد دهانش | |||||
ز رویش شکر گویم یا ز خویش | که کفو او نمیبیند جهانش | |||||
زمینی گر نیابد شکل او چیست | که میگردد در این عشق آسمانش | |||||
بگو القاب شمس الدین تبریز | مدار از گوش مشتاقان نهانش |