دیوان شمس/نیست در آخرزمان فریادرس
نیست در آخرزمان فریادرس | جز صلاح الدین صلاح الدین و بس | |||||
گر ز سر سر او دانستهای | دم فروکش تا نداند هیچ کس | |||||
سینه عاشق یکی آبیست خوش | جانها بر آب او خاشاک و خس | |||||
چون ببینی روی او را دم مزن | کاندر آیینه زیان باشد نفس | |||||
از دل عاشق برآید آفتاب | نور گیرد عالمی از پیش و پس |