دیوان شمس/هذا سیدی، هذا سندی
هذا سیدی، هذا سندی | هذا سکنی، هذا مددی | |||||
هذا کنفی، هذا عمدی | هذا ازلی، هذا ابدی | |||||
یا من وجهه، ضعف القمر | یا من قده صعفالشجر | |||||
یا من زارنی، وقتالسحر | یا من عشقه نور نظری | |||||
گر تو بدوی، ور تو بپری | زین دلبر جان، خود جان نبری | |||||
ور جان ببری از دست غمش | از مرده خری، والله بتری | |||||
ایلا کلیمو ایلا شاهمو | خراذی دیذیس ذوزمس آنیمو | |||||
پوذپسه بنی، پوپونی لالی | میذن چاکوس کالی تو یالی | |||||
از لیلی خود مجنون شدهام | وز صد مجنون افزون شدهام | |||||
وز خون جگر پرخون شدهام | باری بنگر تا چون شدهام | |||||
گر زانک مرا زین جان بکشی | من غرقه شوم، در عین خوشی | |||||
دریا شود این دو چشم سرم | گر گوش مرا زان سو بکشی | |||||
یا منبسطا فی تربیتی | یا مبتشرا فی تهنیتی | |||||
ان کنت تری ان تقتلنی | یا قاتلنا انت دیتی | |||||
گر خویش تو بر مستی بزنی | هستی تو بر هستی بزنی | |||||
در حلقه درآ بهر دل ما | شکلی بکنی دستی بزنی | |||||
صدگونه خوشی دیدم ز کسی | گفتم که: « لبت »، گفتا: « نچشی » | |||||
بر گورم اگر آیی بنگر | پرعشق بود چشمم ز کشی | |||||
آن باغ بود بیصورت بر | وآن گنج بود بیصورت زر | |||||
شب عیش بود بینقل و سمر | لاتسألنی زان چیز دگر |