دیوان شمس/هر دم ای دل سوی جانان میروی
هر دم ای دل سوی جانان میروی | وز نظرها سخت پنهان میروی | |||||
جامهها را چاک کردی همچو ماه | در پی خورشید رخشان میروی | |||||
ای نشسته با حریفان بر زمین | وز درون بر هفت کیوان میروی | |||||
پیش مهمانان به صورت حاضری | سوی صورتگر به مهمان میروی | |||||
چون قلم بر دست آن نقاش چست | در میان نقش انسان میروی | |||||
همچو آبی میروی در زیر کاه | آب حیوانی به بستان میروی | |||||
در جهان غمگین نماندی گر تو را | چشم دیدی چون خرامان میروی | |||||
ای دریغا خلق دیدی مر تو را | چون نهان از جمله خلقان میروی | |||||
حال ما بنگر ببر پیغام ما | چون به پیش تخت سلطان میروی |