دیوان شمس/هر که را ذوق دین پدید آید
هر که را ذوق دین پدید آید | شهد دنیاش کی لذیذ آید | |||||
آن چنان عقل را چه خواهی کرد | که نگوسار یک نبیذ آید | |||||
عقل بفروش و جمله حیرت خر | که تو را سود از این خرید آید | |||||
نه از آن حالتیست ای عاقل | که در او عقل کس بدید آید | |||||
نشود باز این چنین قفلی | گر همه عقلها کلید آید | |||||
گر درآیند ذره ذره به بانگ | آن همه بانگ ناشنید آید | |||||
چه شود بیش و کم از این دریا | بنده گر پاک وگر پلید آید | |||||
هر که رو آورد بدین دریا | گر یزیدست بایزید آید |