دیوان شمس/هر کی بالاست مر او را چه غمست
هر کی بالاست مر او را چه غمست | هر کی آن جاست مر او را چه غمست | |||||
که از این سو همه جانست و حیات | که از این سو همه لطف و کرمست | |||||
خود از این سو که نه سویست و نه جا | قدم اندر قدم اندر قدمست | |||||
این عدم خود چه مبارک جایست | که مددهای وجود از عدمست | |||||
همه دلها نگران سوی عدم | این عدم نیست که باغ ارمست | |||||
این همه لشکر اندیشه دل | ز سپاهان عدم یک علمست | |||||
ز تو تا غیب هزاران سالست | چو روی از ره دل یک قدمست |