| | | | | | |
|
هله نومید نباشی که تو را یار براند |
|
گرت امروز براند نه که فردات بخواند |
|
|
در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا |
|
ز پس صبر تو را او به سر صدر نشاند |
|
|
و اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها |
|
ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند |
|
|
نه که قصاب به خنجر چو سر میش ببرد |
|
نهلد کشته خود را کشد آن گاه کشاند |
|
|
چو دم میش نماند ز دم خود کندش پر |
|
تو ببینی دم یزدان به کجا هات رساند |
|
|
به مثل گفتم این را و اگر نه کرم او |
|
نکشد هیچ کسی را و ز کشتن برهاند |
|
|
همگی ملک سلیمان به یکی مور ببخشد |
|
بدهد هر دو جهان را و دلی را نرماند |
|
|
دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش |
|
به کی ماند به کی ماند به کی ماند به کی ماند |
|
|
هله خاموش که شمس الحق تبریز ازاین می همگان را |
|
بچشاند بچشاند بچشاند بچشاند |
|