دیوان شمس/هم به بر این بت زیبا خوشکست
هم به بر این بت زیبا خوشکست | من نشستم که همین جا خوشکست | |||||
مطرب و یار من و شمع و شراب | این چنین عیش مهیا خوشکست | |||||
من و تو هیچ از این جا نرویم | پهلوی شکر و حلوا خوشکست | |||||
خجل است از رخ یارم گل تر | با چنین چهره و سیما خوشکست | |||||
هر صباحی ز جمالش مستیم | خاصه امروز که با ما خوشکست | |||||
بجهم حلقه زلفش گیرم | که در آن حلقه تماشا خوشکست | |||||
شمس تبریز که نور دلها است | دایما با گل رعنا خوشکست |