| | | | | | |
|
وقتی خوشست ما را لابد نبید باید |
|
وقتی چنین به جانی جامی خرید باید |
|
|
ما را نبید و باده از خم غیب آید |
|
ما را مقام و مجلس عرش مجید باید |
|
|
هر جا فقیر بینی با وی نشست باید |
|
هر جا زحیر بینی از وی برید باید |
|
|
بگریز از آن فقیری کو بند لوت باشد |
|
ما را فقیر معنی چون بایزید باید |
|
|
از نور پاک چون زاد او باز پاک خواهد |
|
و آنک از حدث بزاید او را پلید باید |
|
|
اما چو قلب و نیکو مانندهاند با هم |
|
پیش چراغ یزدان آن را گزید باید |
|
|
بر دل نهاد قفلی یزدان و ختم کردش |
|
از بهر فتح این در در غم طپید باید |
|
|
سگ چون به کوی خسبد از قفل در چه باکش |
|
اصحاب خانهها را فتح کلید باید |
|
|
سالی دو عید کردن کار عوام باشد |
|
ما صوفیان جان را هر دم دو عید باید |
|
|
جان گفت من مریدم زاینده جدیدم |
|
زایندگان نو را رزق جدید باید |
|
|
ما را از آن مفازه عیشیست تازه تازه |
|
آن را که تازه نبود او را قدید باید |
|
|
ای آمده چو سردان اندر سماع مردان |
|
زنده ز شخص مرده آخر بدید باید |
|
|
گر زانک چوب خشکی جز ز آتشی نخنبی |
|
ور زانک شاخ سبزی آخر خمید باید |
|
|
آن ذوق را گرفتم پستان مادر آمد |
|
بنهاد در دهانت آخر مکید باید |
|
|
خامش که در فصاحت عمر عزیز بردی |
|
در روضه خموشان چندی چرید باید |
|
|
ای شمس حق تبریز در گفتنم کشیدی |
|
روزی دو در خموشی دم درکشید باید |
|