| | | | | | |
|
چندانک خواهی جنگ کن یا گرم کن تهدید را |
|
میدان که دود گولخن هرگز نیاید بر سما |
|
|
ور خود برآید بر سما کی تیره گردد آسمان |
|
کز دود آورد آسمان چندان لطیفی و ضیا |
|
|
خود را مرنجان ای پدر سر را مکوب اندر حجر |
|
با نقش گرمابه مکن این جمله چالیش و غزا |
|
|
گر تو کنی بر مه تفو بر روی تو بازآید آن |
|
ور دامن او را کشی هم بر تو تنگ آید قبا |
|
|
پیش از تو خامان دگر در جوش این دیگ جهان |
|
بس برطپیدند و نشد درمان نبود الا رضا |
|
|
بگرفت دم مار را یک خارپشت اندر دهن |
|
سر درکشید و گرد شد مانند گویی آن دغا |
|
|
آن مار ابله خویش را بر خار میزد دم به دم |
|
سوراخ سوراخ آمد او از خود زدن بر خارها |
|
|
بی صبر بود و بیحیل خود را بکشت او از عجل |
|
گر صبر کردی یک زمان رستی از او آن بدلقا |
|
|
بر خارپشت هر بلا خود را مزن تو هم هلا |
|
ساکن نشین وین ورد خوان جاء القضا ضاق الفضا |
|
|
فرمود رب العالمین با صابرانم همنشین |
|
ای همنشین صابران افرغ علینا صبرنا |
|
|
رفتم به وادی دگر باقی تو فرما ای پدر |
|
مر صابران را میرسان هر دم سلامی نو ز ما |
|