| | | | | | |
|
چهره زرد مرا بین و مرا هیچ مگو |
|
درد بیحد بنگر بهر خدا هیچ مگو |
|
|
دل پرخون بنگر چشم چو جیحون بنگر |
|
هر چه بینی بگذر چون و چرا هیچ مگو |
|
|
دی خیال تو بیامد به در خانه دل |
|
در بزد گفت بیا در بگشا هیچ مگو |
|
|
دست خود را بگزیدم که فغان از غم تو |
|
گفت من آن توام دست مخا هیچ مگو |
|
|
تو چو سرنای منی بیلب من ناله مکن |
|
تا چو چنگت ننوازم ز نوا هیچ مگو |
|
|
گفتم این جان مرا گرد جهان چند کشی |
|
گفت هر جا که کشم زود بیا هیچ مگو |
|
|
گفتم ار هیچ نگویم تو روا میداری |
|
آتشی گردی و گویی که درآ هیچ مگو |
|
|
همچو گل خنده زد و گفت درآ تا بینی |
|
همه آتش سمن و برگ و گیاه هیچ مگو |
|
|
همه آتش گل گویا شد و با ما میگفت |
|
جز ز لطف و کرم دلبر ما هیچ مگو |
|