دیوان شمس/چون همه یاران ما رفتند و تنها ماندیم
چون همه یاران ما رفتند و تنها ماندیم | یار تنهاماندگان را دم به دم می خواندیم | |||||
جمله یاران چون خیال از پیش ما برخاستند | ما خیال یار خود را پیش خود بنشاندیم | |||||
ساعتی از جوی مهرش آب بر دل می زدیم | ساعتی زیر درختش میوه می افشاندیم | |||||
ساعتی می کرد بر ما شکر و گوهر نثار | ساعتی از شکر او ما مگس می راندیم | |||||
چون خیال او درآمد بر درش دربان شدیم | چون خیال او برون شد ما در این درماندیم |