دیوان شمس/چون گل همه تن خندم نه از راه دهان تنها
چون گل همه تن خندم نه از راه دهان تنها | زیرا که منم بیمن با شاه جهان تنها | |||||
ای مشعله آورده دل را به سحر برده | جان را برسان در دل دل را مستان تنها | |||||
از خشم و حسد جان را بیگانه مکن با دل | آن را مگذار این جا وین را بمخوان تنها | |||||
شاهانه پیامی کن یک دعوت عامی کن | تا کی بود ای سلطان این با تو و آن تنها | |||||
چون دوش اگر امشب نایی و ببندی لب | صد شور کنیم ای جان نکنیم فغان تنها |