دیوان شمس/چو افتم من ز عشق دل به پای دلربای من
چو افتم من ز عشق دل به پای دلربای من | از آن شادی بیاید جان نهان افتد به پای من | |||||
وگر روزی در آن خدمت کنم تقصیر ناگاهان | شود جان خصم جان من کند این دل سزای من | |||||
سحرگاهی دعا کردم که جانم خاک پای او | شنیدم نعره آمین ز جان اندر دعای من | |||||
چگونه راه برد این دل به سوی دلبر پنهان | چگونه بوی برد این جان که هست او جان فزای من | |||||
یکی جامی به پیشم داشت و من از ناز گفتم نی | بگفتا نی مگو بستان برای من برای من | |||||
چو یک قطره چشیدم من ز ذوق اندرکشیدم من | یکی رطلی که شد بویش در این ره ره نمای من |