| | | | | | |
|
چو اندرآید یارم چه خوش بود به خدا |
|
چو گیرد او به کنارم چه خوش بود به خدا |
|
|
چو شیر پنجه نهد بر شکسته آهوی خویش |
|
که ای عزیز شکارم چه خوش بود به خدا |
|
|
گریزپای رهش را کشان کشان ببرند |
|
بر آسمان چهارم چه خوش بود به خدا |
|
|
بدان دو نرگس مستش عظیم مخمورم |
|
چو بشکنند خمارم چه خوش بود به خدا |
|
|
چو جان زار بلادیده با خدا گوید |
|
که جز تو هیچ ندارم چه خوش بود به خدا |
|
|
جوابش آید از آن سو که من تو را پس از این |
|
به هیچ کس نگذارم چه خوش بود به خدا |
|
|
شب وصال بیاید شبم چو روز شود |
|
که روز و شب نشمارم چه خوش بود به خدا |
|
|
چو گل شکفته شوم در وصال گلرخ خویش |
|
رسد نسیم بهارم چه خوش بود به خدا |
|
|
بیابم آن شکرستان بینهایت را |
|
که برد صبر و قرارم چه خوش بود به خدا |
|
|
امانتی که به نه چرخ در نمیگنجد |
|
به مستحق بسپارم چه خوش بود به خدا |
|
|
خراب و مست شوم در کمال بیخویشی |
|
نه بدروم نه بکارم چه خوش بود به خدا |
|
|
به گفت هیچ نیایم چو پر بود دهنم |
|
سر حدیث نخارم چه خوش بود به خدا |
|