| | | | | | |
|
چو به شهر تو رسیدم تو ز من گوشه گزیدی |
|
چو ز شهر تو برفتم به وداعیم ندیدی |
|
|
تو اگر لطف گزینی و اگر بر سر کینی |
|
همه آسایش جانی همه آرایش عیدی |
|
|
سبب غیرت توست آنک نهانی و اگر نی |
|
همه خورشید عیانی که ز هر ذره پدیدی |
|
|
تو اگر گوشه بگیری تو جگرگوشه و میری |
|
و اگر پرده دری تو همه را پرده دریدی |
|
|
دل کفر از تو مشوش سر ایمان به میت خوش |
|
همه را هوش ربودی همه را گوش کشیدی |
|
|
همه گلها گرو دی همه سرها گرو می |
|
تو هم این را و هم آن را ز کف مرگ خریدی |
|
|
چو وفا نبود در گل چو رهی نیست سوی کل |
|
همه بر توست توکل که عمادی و عمیدی |
|
|
اگر از چهره یوسف نفری کف ببریدند |
|
تو دو صد یوسف جان را ز دل و عقل بریدی |
|
|
ز پلیدی و ز خونی تو کنی صورت شخصی |
|
که گریزد به دو فرسنگ وی از بوی پلیدی |
|
|
کنیش طعمه خاکی که شود سبزه پاکی |
|
برهد او ز نجاست چو در او روح دمیدی |
|
|
هله ای دل به سما رو به چراگاه خدا رو |
|
به چراگاه ستوران چو یکی چند چریدی |
|
|
تو همه طمع بر آن نه که در او نیست امیدت |
|
که ز نومیدی اول تو بدین سوی رسیدی |
|
|
تو خمش کن که خداوند سخن بخش بگوید |
|
که همو ساخت در قفل و همو کرد کلیدی |
|