| | | | | | |
|
کجا شد عهد و پیمانی که کردی دوش با بنده |
|
که بادا عهد و بدعهدی و حسنت هر سه پاینده |
|
|
ز بدعهدی چه غم دارد شهنشاهی که برباید |
|
جهانی را به یک غمزه قرانی را به یک خنده |
|
|
بخواه ای دل چه میخواهی عطا نقد است و شه حاضر |
|
که آن مه رو نفرماید که رو تا سال آینده |
|
|
به جان شه که نشنیدم ز نقدش وعده فردا |
|
شنیدی نور رخ نسیه ز قرص ماه تابنده |
|
|
کجا شد آن عنایتها کجا شد آن حکایتها |
|
کجا شد آن گشایشها کجا شد آن گشاینده |
|
|
همه با ماست چه با ما که خود ماییم سرتاسر |
|
مثل گشتهست در عالم که جویندهست یابنده |
|
|
چه جای ما که ما مردیم زیر پای عشق او |
|
غلط گفتم کجا میرد کسی کو شد بدو زنده |
|
|
خیال شه خرامان شد کلوخ و سنگ باجان شد |
|
درخت خشک خندان شد سترون گشت زاینده |
|
|
خیالش چون چنین باشد جمالش بین که چون باشد |
|
جمالش مینماید در خیال نانماینده |
|
|
خیالش نور خورشیدی که اندر جانها افتد |
|
جمالش قرص خورشیدی به چارم چرخ تازنده |
|
|
نمک را در طعام آن کس شناسد در گه خوردن |
|
که تنها خوردهست آن را و یا بودهست ساینده |
|
|
عجایب غیر و لاغیری که معشوق است با عاشق |
|
وصال بوالعجب دارد زدوده با زداینده |
|