دیوان شمس/کسی بگفت ز ما یا از اوست نیکی و شر
کسی بگفت ز ما یا از اوست نیکی و شر | هنوز خواجه در اینست ریش خواجه نگر | |||||
عجب که خواجه به رنگی که طفل بود بماند | که ریش خواجه سیه بود و گشت رنگ دگر | |||||
بگویمت که چرا خواجه زیر و بالا گفت | بدان سبب که نگشتست خواجه زیر و زبر | |||||
به چار پا و دو پا خواجه گرد عالم گشت | ولیک هیچ نرفتست قعر بحر به سر | |||||
گمان خواجه چنانست که خواجه بهتر گشت | ولیک هست چو بیمار دق واپستر | |||||
به حجت و به لجاج و ستیزه افزون گشت | ز جان و حجت ذوقش نبود هیچ خبر | |||||
طریق بحث لجاجست و اعتراض و دلیل | طریق دل همه دیدهست و ذوق و شهد و شکر |